تقدیر


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 6 شهريور 1390
بازدید : 82
نویسنده : عباسی

 برهنه‎ ات‎ می‎ کنند‎ تا‎ بهتر‎ شکسته‎ شوی‎ نترس‎ گردوی‎ کوچک ، ‏‎آنچه‎ سیاه‎ می‎ شود ،‏‎ روی‎ تو‎ نیست ، ‏‎دست‎ ‎آنهاست...

به نام خدا

سلام بچه ها

شب های قدر در راه است .شب های دعا و نیایش.شبهای تضرع و استمداد.شب های آمرزش گناهان،شب هایی که درهای توبه تا صبح به روی بنده گانش گشوده میشود.

گفتم خدایا از همه دلگیرم!گفت : حتی از من ؟

گفنم خدایا دلم را ربودند! گفت : پیش از من ؟

گفتم خدایا چقدر دوری ! گفت : تو یا من ؟

گفتم خدایا تنها ترینم ! گفت : پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم! گفت : از غیر از من ؟

گفتم خدایا دوستت دارم ! گفت : بیش از من ؟

گفتم خدایا اینقدر نگو من ! گفت : من توام تو من

بارالهی ، بارها گفتم و شنیدی و بارها خواستم و دادی ، دریغ از یک بار شنیدنت و یکبار خواستی برایت انجام داده باشم.

خدایا گفتم بیهوده است،چرا که خود می دانی چه بودم و چه کردم و چه می خواهم.

بارالهی در این شب های قدر رو سیاه و نادم اما امیدوار به درگاهت باز گشتم تا بگویم مرا عفو کن و بگذار بنده ات باشم و تقدیرمان را به نیکی رقم زن .الهی آمین

لینک منبع : http://farziaee.ir

کامنت من برای این پست عمو:سلام
از همون بچگی نزدیک شبهای احیا که می شدیم حس و حال خاصی پیدا می کردم.همیشه این شب ها قداست خاصی برام داشته اند.خوندان نمازهای شب احیا و قرآن بسر گرفتن ..خواندن سوره قدر”انا انزلناه فی لیلة القدر”پوشیدن چادر سفید و گل گلی با گلهای صورتی رنگش که مادربزرگ برای سن تکلیفم برام دوخته بود.دیدن اشک های کسانیکه با تواضع و خلوص نیت در برابر خداوند عبادت می کردند و هیچ ابایی از دیده شدن اشک هاشون نداشتند..همیشه برام سوال بود”مادر چرا بعضی ها انقدر گریه می کنند؟مگه از خدا چی می خواهند که خدا بهشون نمیده؟؟”
و مادرم می گفت”فقط خداست که از دل ما آدمها با خبره”
روزها و هفته ها و ماهها و سال ها که گذشت و از پله پله دنیا پایین آمدم به دلواپسی های روزگار رسیدم.به گذر تند و بی وقفه روزها و شبها و پایین آمدن خورشید و ماه و دویدن عقربه های ساعت ؛روزهای شادی و لبخند و بالاخره روزهای غم و گریه..روزهای امتحان و آزمایش ..”فقط خداست که از دل ما آدمها با خبره ”
توی این شب دوست داشتنی و عزیز سرنوشت یک سالمون رقم می خوره.ای کاش مسیر این رود درست باشه تا به دریا برسه
خداوندا بهترین ها رو برامون رقم بزن
و کمکمون کن همون بنده خوب و شایسته ای که تو می خواهی باشیم.
التماس دعای فراوان

پی نوشت 1:خواهری ها؟؟ خواهری هام شمام نظر خودتون در مورد پست عمو وهمینطور این شبهای قشنگ بنویسید من مشتاقانه منتظر خواندن نظرات خواهری هام هستم.

پی نوشت 2 : از خواهری هنرمندم بهاری ساری هم تشکر می کنم بخاطر این قالب خوشگل عمویی و خوشحالم از این بابت که خواهری هام هنرمند هستند و با کمک کردن به همدیگه اجازه میدهند دیگران هم در داشته ها و آموخته هاشون شریک باشند.دوستانی که از هنر خود در اختیار دیگران قرار می دهند بنظرم روح بزرگ و بخشنده ای دارند و این از بزرگ منشی و صداقت بی انتهای چنین افرادیست پس خدایی ناکرده اینهمه مهربانی را با قضاوت های شخصی خودمان اشتباه معنی نکنیم و مثل همیشه دیدمان مثبت و بی آلایش باشد.

پی نوشت 3 : این شبهای عزیز از راه رسید و بازهم سرنوشت یکسالمون رقم خواهد خورد..خواهری های گلم منو این شبها فراموش نکنید که محتاجم به دعای شما ابجی های گلم

از طرف پریا دختر ِ گل ِ عمویی :سلام اجی ما ادم هاخیلی وقت هاازخداغافل میشیم خیلی وقتها یادمون میره که باید ازخودش بخواهیم خداهمین نزدیکی هاست اگه درک کنیم خدا خیلی فرصت دراختیارمون قرارداده که یکی ازباارزش ترین اون ها شب های قدرهست امیدوارم که بتونیم ازاین فرصت باارزش نهایت استفاده رو ببریم  اگه قابل دونستی التماس دعا

از طرف عطیه دختر ِ گل ِ عمویی :در این روزها و شبهای مقدس نیم نگاهی را محتاجم که دوستی به پهنای قلب مهربانش به سوی کلبه ی ویرانه ی دل من بیندازد"التماس دعا"

از طرف ِ  فاطمه حیدری ِ دختر ِ گل عمویی :شبهای قدر یه فرصته..یه فرصت برای اینکه خودتو بشناسی.. جایگاهتو بررسی کنی..این فرصت نصیب همه نمیشه..خیلی ازکسایی که پارسال بودن والان دیگه نیستن..خداروشکر که هنوزم بهمون امیدواره و یه باردیگه ام این فرصت طلایی رو دراختیارمون گذاشته..که بتونیم ب خودمون ثابت کنیم اگه بخوایم میتونیم "بندگی" کنیم کاش قسمت زیادی ازگریه های همه آدما واسه خواسته های دنیایی نباشه..به جاش بیشترش واسه خودمون و خدا باشه..نگاه کنیم و مقایسه کنیم رابطه ای روکه با خداداریم و رابطه ای که بادنیای ساخته شده توسط خودش داریم که اگه همین خدانبود هیچی نبود ، هیچی..اونوقت ما آدما...مایی که اشرف مخلوقاتیم.. مایی که خدا بخاطرمون یکی از فرشته هاشوکه سالهای درازی روعبادت کرده بود فقط برای سجده نکردن به ما از بهشتش بیرون کرد..ما ام خوب داریم جواب میدیم! خیلی وقتا اصلشو ول کردیم چسبیدیم به فرعش! اصلی که اگه بخواد یک آن همه فرعیاتو ازمون میگیره و وقتی به " خودمون بیایم که شاید دیر شده باشه "انشالله که این دیر شدنه  برامون اتفاق نیافته...

از طرف ِ باران ِ سحر ِ دختر ِ گل عمویی:سلام به همه ی آبجی های گلم ،گریه میکنم از دوریت و می خندم با بودنت .خدای من تو خوب می دونی که گریه های من از دوریته نه از نداشته هام.اگر روزی  اینقدر از من دلخور شی که بری از دلم . اون قدر میدوم دنبالت تا از نفس بیفتم و اگر هم نرسید بهت نفس کشیدن برام حروم میشه...پس بمون که با بودنت زندم...

از طرف مریم گلی دختر ِ گل ِ عمویی :خدایا خیلی دوست دارم ..تو خیلی بزرگی و بزرگ بودنتو هر لحظه حس میکنم...خدایا من خیلی پر گناهم ولی تو خیلی بزرگی که آبروی منو نمیبری خیلی مهربونی که هنوز بهم اجازه حبران اشتباهاتم و میدی. خیلی بزرگواری که هیچ وقت تنهام نمیذاری.خدا جونم به داشتنت افتخار میکنم و میبالم که خدام تویی ...و بهترین هدیه از تو قرآن را بهم دادی که باهام حرف بزنی.خدا جونم خیلی دوست دارم و فقط و فقط از تو توقع دارم.....خدایا دستم  وبگیر و رهاش نکن...
خداجون این شبا دل شکستمو میارم در خونت در میزنم .... اونقدر در میزنم که بالاخره با مهربونیت درو بروم باز کنی....خدا جونم ساده ی ساده میگم....دوست دارم و تو این دوست داشتن رو باور داری و بیش ازمن ...منو دوست داری و حست میکنم.××××××عمویی من بیادتم.

 

از طرف ِ عاطفه گرزین دختر ِ گل ِعمویی :اگه می خواستم برا عمو کامنت بذارم یه قسمت از دلنوشتمو میذاشتم..امید وارم دوست داشته باشین:شب قدر, قدر مولایمان را دانست که بال و پر مظلومیتش را از چنگال کرکسان خسته ی کوفه در اورد..و حال مولا,چه با اسودگی بلور سکوتت را شکستی و گفتی"فزت و ورب الکبه"نفس سبز دعایت را در کوچه های ملکوت را ده و نم نم بغضت را در اسمان رحمتش رها کن.وکاش بدانیم: شب قدر امده تا قدر دل خویش بدانی..کاش بدانیم.......نگران

دختر ِ گل ِ عمویی :از طرف سمیرا×کبیسه×

اینم حرف دل من:چقدر می چسبه وقتی میشینی ساعتها فقط باخدا حرف میزنی و هیچ کس مزاحمت نیست/چقدر خوبه برای چند ساعت به هیچی جز اعمال و کارهایی که کردی فکر می کنی و طلب آمرزش می کنی/خدا به حق این اشکایی که امشب ریختیم خودت گناهامونو ببخش آخه خودش گفته فقط تو گریه کن امشب اونوقت دیگه هیچ گناهی برات نمیمونه و پاک میری بیرون/خدایا به حق همون جوشن کبیری که خوندیم به حق بزرگیش مریضامونو شفا بده مثه مادری که دیروز وقت اذون با برنامه فصل وصل تماس گرفته بود و از مردم می خواست برای جوون 30 سالش که تو کما بود دعا کنن به زندگی برگرده بخاطر اشکایی که اون مادر می ریخت به جوونش رحم کن/به حق همون قرآنی که رویی سرمون گذاشتیم خدا یه سرنوشت یکساله خوب برامون رقم بزنه/آمین/تا اونجایی که می تونستم از خدا خواستم برای همه خواستم هرکسی که تو ذهنم بود براش خواستم/شما چی اون لحظه ها منو یادتون بود؟خدا حرف دلتونو به حساب پرندگی میزاشت...گفتین؟ازش خواستین؟انشاا... که هر چی به صلاحتون جلو پاتون بزاره

 از طرف ِ مائده دختر ِ گل ِ عمویی :پروانه ها می آیند و هر  روز روی شانه های عشق می نشینند...اگر این تاریکی پیله ها را تاب بیاورم روزی پروانه خواهم شد...

از طرف اسما احمدی دختر ِ گل ِ عمویی :دیشب شب عجیبی بود...این حرف که بخوایم بگیم حال خاصی پیدا می کنیم یه حرف خیلی کیلیشه ایی شده چون همه به زبون میارنش اما قشنگه که همه به زبون بیارن...خیلی خوبه که آدم تو این شبا از نو متولد میشه....گاهی واقعا کم میارم برای گفتن حسم تو این شبا چون احساس می کنم دیگران فکر می کنن دارم اغراق می کنم اما به قول شما "فقط خداست که از دل ما خبر داره" دیشب برای اولین بار موقع خوندن جوشن کبیر بی دلیل گریه کردم نمی دونم خدا چه ارفاقی به من کرده و اون اشک هارو تو چشمام صادقانه جمع کرده....التماس دعا:)

 سارا قمشه ای :خــــــــدای من تنهایم نگذار

پس کجا ؟ چگونه ؟ کی؟ می توانم احساس کنم در کنارت هستم ، در کنارم هستی ؟!نمی دانم دیگر چگونه دایره مانندهای روی گونه ام را مخفی کنم وقتی تنهایی. و  تنهاییم با بودنت پر می شود  . . .
پس می نویسم و نوشتم ..... اما ......... اما نشانیت ؟ نشانیت را چند روزیست عوض کرده ای ؟؟  چون پست چی نامه ا را بر می گرداند ، چون Mail هایم Error می دهند .......... نمی دانم ....قهری با من ؟؟!!

خــــــــدای من تنهایم نگذار.

از طرف مریم گلی  دختر ِ گل ِ عمویی :خدا خیلییییییی بزرگه خیلی مهربونه ت این شبا که مهمون خونه ی پر مهر  صفای خدا هستیم حواسش به هممون هست حتی اونیکه هیچ وقت خدا رو یاد نکرده اونیکه هزارتا گناه داره  و اونیکه....خدا همیشه حواسش بهمون هست و نگاهمون میکنه ... تو این شبا بیشتر نگاهمون میکنه به اشکامون به حرفای دلمون به دستای پر از نیازمون....این دستا تو این شبا هیچ وقت خالی برنمیگرده از آسمون..خواهریم آبجیای گلم دوستای مهربونم وقتی دستای پر از مهربونیتونو رو به آسمون میبرید و دعا میکنید برای شفای همه ی بیماران برای یه دختر کوچولوی 3 ساله که داره از بیماری سرطان رنج میبره دعا کنید ... برای یه بچه 4 ساله که به خاطر بی توجهی پدر مادرش مریضیش بیشتر شده و حالا شده یه پوست و استخان که دکترا جوابش کردن دعا کنید.... برای همه ی بچه های مریض که دارند با درد دست و پنجه نرم میکنن دعا کنید...برای همــــــــــه...اون گوشه گشه ها هم اگ یادی از من بود منم دعا کنید.

 

وبلاگ دختر ِ‌گل ِ عمویی سمیرا تدین  با عنوان زیبای کبیسه از امروز رسما شروع به فعالیت کرد خواهری ها سر بزنید.

پی نوشت 4 : خواهری ها اگر خدا بخواد بفکر یه سرور و خونه جدید هستم تا وبلاگ رواونجا ادامه بدم راستش امکانات پرشین بلاگ این چندروزه هم شما خواهری هام وهم خودمو اذیت کرد ببخشید قول میدم خونه جدیدمون همونی باشه که هم شما دوست دارید هم خودم اینجا روهم به عنوان وبلاگ پشتیبان نگهش خواهم داشت و همچنان اپش می کنم یعنی هم اینجا هم اونجا چشمکبه امید خدا




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 70
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 12757
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com