عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 29 شهريور 1390
بازدید : 150
نویسنده : عباسی
 

 

به نام خدا

سلام بچه ها

به بهانه شروع سال تحصیلی جدید و آمدن ماه مهر لازم می بینم چند جمله ای با شما بچه های عزیزم صحبت کنم قبل از هر چیز قدر ماه مهر و شروع دوستی های جدید و تجربه یک سال دیگر از ایام تحصیل رو قدر بدونیم و همچون  ماه مهر  به یکدیگر مهر بورزیم صحبت مهر و مهرورزی کردم پس اجازه بدید چند نکته مهم رو یادآوری کنم

۱ - همون طور قبلا نیز گفته بودم همه شما بچه ها برای من به یک اندازه عزیز و قابل احترام هستید در این صورت کسی نمی تواند خود را برتر و یا متمایز از دیگران بداند  مثلا اگر دیدار و یا گفتگویی با هر کدوم از شما بچه ها جه درتهران و یا شهرستان داشتم دلیلی بر رجحان او نمی باشد  اما او بر حسب وظیفه انسانی و منطقی می تواند حامل پیام دوستی و محبت من به همه بچه ها باشد از سوی دیگر فعالیت شما بچه های عزیزم که این روزها در وبلاگ هایتان بی نظیر به چشم می خورد بیش از پیش مرا شرمنده خود ساخته است بویژه کسانی که با نوآوری و ابتکار عمل تمامی مطالب گذشته مرا بازنشر داده اند و یا کسانی که وبلاگ های خودشان رو پاتوقی برای یک فضای پاک و سالم عموپورنگی اختصاص داده اند من تا حد امکان تمامی فعالیت های همسو شما را پی گیری میکنم و همچون گذشته تاکید دارم در هیچ وبلاگی کامنتی از من نخواهید چرا که برآیند تمامی این نظرات با مهر و محبت شما  رو به نوعی در پست هایم  تعمیم می دهم

۲ - خواهش می کنم در این محیط مجازی اگر  قرار است فعالیتی کنید حتما با مشورت و آگاهی والدین تان باشد چون من نیز همچون آنان نگران حضور شما بچه ها در این فضا هستم بنابراین پیشنهاد دارم ضمن مدیریت صحیح حضورتون در این فضا سعی کنید یکی دوساعت بیشتر در طول روزبیشتر  وقت تون  در نت سپری نشود   و در عوض به تحصیل و مطالعه و خانواده برسید

۳  - من در طول این مدت هر از گاهی از پوستر و عکسهایی که برایم ساختید استفاده کردم که در همینجا از همه شما تشکر می کنم و بازیاداور می شوم هیچ توقعی از هیچکس به جز خدا ندارم اما خدا را شاکرم که موهبتی همچون شما ها به من عطا کرده است . همه بچه هایی که خاطرات و نوشته های من رو زنده نگه داشته اید خداوند همیشه شما رو سرزنده نگه دارد

پ.ن : قبولی های کنکور سراسری … مبارک تون باشه

کامنت من : سلام بر عمو و همه دوستان گل عمویی  و پورنگی : ) عمو کلام دلنشین شما مثل همیشه سرشار از مهر و صداقت بود.منکه به سهم خود قول میدهم  به تک تک مواردی که  اشاره نمودید عمل خواهم کرد.عمو همیشه  یادمون میمونهو یادم می مونهکه رابط ِ این دوستی های ناب و خالصانه شما هستید.عموییاین دوستی ها هیچ وقت پائیز و زمستون نداره همش یک دست و سبز و ساده ست و حضور شما و نوشته های تامل برانگیزتان این دوستی ها را بیش از پیش نزدیک تر و محکم تر می کنه.عمو انشالله ما برادرزاده هاتون با عمل به تک تک راهنمایی های شما و نکات آموزنده و خوبی که یادآور شدین حق برادرزاد بودن خودمون رو بجا خواهیم آورد.التماس دعا

نیلوفر پاکدل : به نام خدا.سلام .. :heart: خیلی وقتا دلم میخواد د برابر حرفایه عمو چیزی بگم …ولی همیشه انگار سوکوت بهترین حرفه …من در برابر حرفای قشنگ وپاکه عمو ..هی چیز ندارم …جز یه لذت درونی و بی انتهاا …

مهسای بابا :عمویی؟وقتی شما به سبک خاصی اشاره دارید همه ی بچه ها از روی علاقه و محبت و اینکه حتما این سبک رو بیشتر دوست داشتید سعی میکنند به سبک اشاره شده در نوشته های شما وب هاشون رو به پیش ببرند و این باعث یکنواختی و تکراری شدن وب ها میشه.یه جورایی خلاقیت بی خلاقیت.ما باید بدونیم هر آدمی یه طعمی داره اگه باور ندارید آدمها رو گاز بزنید.اگه کسی یه سبکی رو انتحاب کرد همه نیان و به تقلید از اون همون کار رو انجام بدن.این جوری همه ی وب ها یه مزه پیدا میکنه و این جالب نیست.خسته کننده میشه برا خواننده.هر کسی باید خودش باشه و به سبک خودش بنویسه.این طوری قشنگ تره.ببخشید ….. این حرف ها تو دلم مونده بود نمیدونستم چطوری بگم که الان زمینه اش فراهم شد.اجی عباسی کسی که برای اولین بار یه ایده ای رو میده خیلی عالی هست.مثل ایده ی شما در مورد ایجاد اینجا به این سبک .و سیاق ولی کسایی که تقلید میکنند کارشون قشنگ نیست.من از اول هم موافق بودم که بیایم مطالب عمو رو تو وبهامون بذاریم.اما هر کس به شیوه ی خودش.هر کسی راهی رو برای انتشار حرف های عمو انتخاب کنه.همه مثل هم نشیم.مزه ی خودمون رو حفظ کنیم.تکرار دیگران نباشیم.بازم میگم باید حرف های عمو رو نشر بدیم اما هر کسی به سبک خودش.

نرگس احمدی : عمویی تولد آتنا یه عالمه مبارک…دوستتون دارم عمو قده قلبه آسمونیتون…

نسترن قصرانی : به نام او..سلام آجی خوشگلم :-*پست عمو رو خوندم… مهربون…سبز….محبت…چی بگم دیگه؟من خییییییییلی ذوق کرده ام وقتی این جمله رو خوندم**از اونجایی که عمو گفتن پاتوق دوستی****عمویی دوستون دارم..همیشه ی همیشه :heart:

اسما احمدی : سلامممممممم....این پست عمورو دوست دارم چون ماه مهرو دوست دارم...ماهی که خدا موجودی به نام اسمارو روی زمین نهاد!!!!و شاید به این دلیل که به قول عمویی ماه شروع تجربه های تازه و به نام خدایی دیگه از جنس طولانیش و پر از حاشیه و تفریح و شادی و خدایی نکرده غمه...ماهه دوست یابی...

بهار ساری : به نام خدا.سلام خانوم عباسی جونم.. منم یه روز از حال شما خبر نداشته باشم دلتنگ میشم :) پس برای دل منم که شده از حال و احوال خودتون هم تو پستای قشنگتون بگید.. تازه منتظر پوستر خوشگلم هستما :xخانوم عباسی سایت رو دیدید؟:D/ خیلی خوششییگگگگیییلههه :) می دونی من اسم این قالب عمو رو چی میذارم؟ “وقتی عمو ۱۸ ساله بود!” : :^o d هی ی ی وایییییی عمو بیاد بخونه کله مو میکنه! :-ssکامنت مهسای گلم رو هم تایید میکنم.. عمو از اینکه ما در تکثیر دست نوشته ها و حرفای خوبش برای همدیگه تلاش می کنیم ابراز رضایت میکنه، اما قاعدتا” توقع نداره هر وبلاگی رو باز میکنه فقط عینا با دست نوشتای خودش روبه رو بشه.. :|آجیم ۱ عالمــــه دوستت دارم <):) التماس دعا -;{@

پریسا مسعودی : به نام خدا..سلام عموییی نمیدونم چطوری بگم بخدا شرمنده ام :> اخه عمویی توی انتخاب رشته دقت نکردم ومتاسفانه مردود شدم :> ولی عمویی دانشگاه ازاد سنندج قبول شدم :d اونم چه رشته ای  ;;) بگم عموجونم :) عمویی هنرهای نمایشی- کارگردانی قبول شدم ارزوی بچگیم به واقعیت پیوست ;;) همه ی جوجه رنگی هاتونو دعوت  میکنم که بیان بازی کنن ;)) .عمویی دوستون دارم :

باران سحر : سلام عموي مهربونم  لبخند گفتين:من نیز همچون آنان (والدينتون)نگران حضور شما بچه ها در این فضا هستم...
منم ميگم: من هرگز نميخوام مامان بابام و عموي گلم رو نگران كنم چشممممممممممممممممممم قلباگر چه عموي گلم خيلي كمتر دارم ميام يا اگر بيام در وقت آزادم ميام ...اگر چه دانشگاهم شروع بشه آپ شنبه هام هست ولي اومدنم كم ميشه .آخه مگر ميشه پورنگي باشي نمره هات پورنگي نباشه  نیشخندقول قول قول گلالتماس دعا

رزیتا : عمو جوونم همیشه خاطراتت و دنیات برام زنده اس اصن بایادت زنده ام مهرو مهر ورزی قشنگترین واژه اس حداقل واسه دل منو یادتو

تینا رادفر نژاد : عمو جونم منم سعی میکنم که ….وقتی وبمو باز میکنید از تکرار هیچ خبری نباشه …سعی میکنم روز به روز خلاق تر بشم ….البته به قول شما اول درس بعد نت چون دیگه میدونی که اول مهرو دردسراش…. [-Xهمچنان سر قول هستم هیچ وقت یادم نمیره گفته بودین رعایت شده به نت بیاین…آویزه گوشم کردم عمو…تاالان خداروشکر رعایت کردم … :d :d :> :>راستی عمو سایت ساده بود قشنگتر بودا … :d :d :> همیشه سادگی…یاد این جمله تون افتادم اینقده به دلم نشست …سادگی زیباست ، ….به همین سادگی میخوام بگم ، هه چیز رو بردن ، اما شما همچنان ماندید.

ساناز : سلام عموی ماهم ..عمو؟ من دیگه ی ۲ هفته ای میشه ک کمتر نت میام . ی ساعت شبا فقط ،ولی اگه کاری داشته باشم مجبورم ک بیام . چندروز دیگه درس و درس و درس .خداکنه بشه ی هفته ی بار بیام نت ..

پاااییز ؟؟ی چیزاییش خوبه و ی چیزاییش نه عمو …وقتی دبستانی بودیم ،وقتی میگفتن ماه مهر ،یاد شعر بوی ماه مهر و تا یه هفته درس ندادن معلما میوفتادیم …ی چیزاییش خوب و ی چیزاییش نه … :!:

ana : بنام خدا..سلام.. اینقدردوست دارم معلم بشم اول مهر برم سرکلاس :-* دلم برا میز صندلی های مدرسه خیلی تنگ شده :(( . اما الان باید بریم پشت صندلی دانشگاه

مهدیس: وای وقتی می گن مـــــــــــــــــــهر یاد ماه تولدم می افتم..یاد جمع گرم ما و عمو..الهی همیشه پایدار باشه هم جمعمون و هم عمو و هم شما خواهریای من

عاطفه گرزین : به نام خدا..سلام.عمو جونم همیشه همیشه حرفاتون اویزه گوشمونه…

زینب خانوم : سلام عمو جان.همش یاد قوری گلی میفتم :)یادش بخیر.کاشکی بودین…. و کاشکی اگه بودین موافقت میکردین که شعرهای قدیمی رو هم بخونین.آخه ماه رمضون سالهای پیش که بوستان دوستان پورنگ هنوز بود خیلی کم شعرهای قدیمی خونده شد.من فقط کلیپ قوری گلی رو دارم، وقتایی که دلم خیلی تنگ میشه میذارم فیلمش پخش بشه، بعد چشمامو میبندم و گوش میدم….اونوقت میتونم یاد همه اتفاقهای خوب بیفتم.میتونم شما رو تصور کنم وقتی که توی استودیو هستین و گوشی روی گوشتونه و دارین این آهنگو واسه اولین بار میخونین که ضبط بشه

نیلوفر جان تولدت مبارک

نسترن جان تولدت مبارک 

دوستان وبلاگ میزگرد پورنگی آپدیت شد حتما سر بزنید کلیک کنید 


تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 149
نویسنده : عباسی

 

به نام خدا

سلام بچه ها

روز گذشته تولد آتنا خانم( خواهرزاده کوچولوم) بود.ناگفته نماند که ایشون  یک هفته ای هست که بعد از شش سال گوش هاشون رو سوراخ کردن و منم برای اینکه خوشحالش کنم رفتم بازار طلا و از اونجایی که بر خلاف قیمت جون انسان ،قیمت طلا همچنان میره بالا ، یک گوشواره به وزن باد و به مبلغ سه رقمی خریداری کردم و کلی باذوق و شوق رفتم و بهش تقدیم کنم که ناگهان آتنا با وحشت گفت :

نه ! نه ! تورو خدا .این کارو نکن

تعجب کردم و گفتم چی شده ؟ مگه من چیکار کردم ؟

دوباره با ترس گفت :

نه ! نمیخوام گوشامو سوراخ کنی .

با خنده گفتم : دخترم گوشاتو قبلا سوراخ کردی من فقط می خوام این گوشواره رو توی گوشت قرار بدم .

خلاصه با کمک مامانش متقاعد شد این کارو براش انجام بدیم، اما خنده دار ترین قسمتش زمانی بود که مامانش داشت گوشواره رو توی گوشش میکرد ،آتنا با ترس و گریه میگفت : خدایا کاش گوشواره اختراع نمی شد .اصلا این گوشواره س یا گوشپاره که گوش آدم رو پاره  می کنه !

با گریه ادامه میداد : تو رو خدا بس کنید ،کاری نکنید روز تولد من بشه روز مرگ من !

بوسه ای به صورتش زدم و گفتم : آتیشپاره این اسمش گوشواره س نه گوشپاره!

کامنت من : سلام عمو تولد آتنا مبارک.عمو من با نظر آتنا خانم در مورد گوشپاره..همون گوشواره ی گوشپاره موافقم :d

نسترن ِ عمو : خوشششش به حال آتنا ..چه دایی ماهی داره….من خییییییییییییلی ذوق کرده ام با این پست و بیشتر عمو رو به خودمون نزدیک حس کردم که این اتفاق های خوشگل روزمره ش رو با ما تقسیم می کنه و حال ما رو خوب می کنه…..منم گوشپاره خوشگللللللللللل می خوام اصندم :-Sخدا حفظش کنه….عموی خوبم.. خیلی التماس دعا

پرتو عمو :اخی برای اتنا بمیرم می فهمم چی کشیده عمو منم هنوز که هنوزه وقتی گوشواره می زارم اذیت می شم نمی خوام عمو ولی بلاخره یه گوشواره ای گیرم اومده که گوشام رو اذیت نمی کنه :d عمو بچه خواهرمم الان ۲ سالشه خوب عمو بعد اونم وقتی می خواست گوشواره بزاره خیلی اذیت می شد در مورده بچه خواهرم بیشتر براتون تو وبلاگم توضیح می دم /:)

مبینای عمو : برای عمو:عمویی/ماه تو آسمون مایی/ستاره هات دوستت دارن/هیچ وقت تنهات نمیذارن..عمویی قشنگم؟سلام:)تولد جوجی آتنای دایی مبارک باشه…مبارکش باشه گوشپاره اش!
تازشم عمو آقا اگر آتنا همچین داییِ ماهی داره منم یه عمو داریوش ماه تر دارمممممممممممم:)اینقده خوفه و برامون هدیه های خوشیگیل میارهههههههههههههههه ;;) منم اینقـــــــــــــــده دوستش دارم عموییمو :x بعلــــــــــــــــه ام :heart:
(دخترتون،مبینا که دوستتون داره یه دنیا)

زینب ِ عمو: سلین :)من و دختر خالم با هم گوشامونو سوراخ کردیم :)تنها جایی بود که من گریه میکردم و فریاد میزدم اما دختر خالم ساکت بود :dآخه دختر خالم دو سال از من کوچشکتر بود….هر جایی که میرفتیم، چه دکتر چه هر جای دیگه، معمولا اونی که خانم بود من بودم و یاسمین جیغ میزد و گریه میکردفقط همین یه بار با همیشه فرق داشتیم جفتمون :d

زهرا آزاد منش ِ عمو :اتنای موچول موچولو تولدت مبارک…………….. :x :x :x :x :x :x :x :x :x :x :x:x :x :x :x ;)

هدی ِ عمو : واسه عمویی جون: سلام عمویی ، گوشواره خیلی قشنگه ولی من خوشم نمیاد تو گوشم کنم میترسم آخر سر منم دوباره به درد آتنا کوچولو گرفتار بشم.تولدش هم مبارک…عمویی دوستتون دارم… فعلا.

مهدیس عمو : راستی عمویی من سلام..تولدت کوچولوتون مبارک باشه با تاخیر.الــــــــــــــــــــــــــــهی عمو منم تجربه گوشواره گذاشتن و واسه بچه ها دارم ، دلم نمیاد ولی خوب بچه ها انگار به من بیشتر اعتماد دارن تا به مامانشون :))

عاطفه ِ عمو : عمو اقا؟؟به قیمت ۳ رقمی؟؟؟ینی از۱۰۰تومان تا۹۰۰تومان ؟؟ :-? عمو بیخیال..عمو اون ۳تا صفر هزار اونجا نقش هویج رو ایفا میکنه؟؟ :-w :d عمو توجه کنید هنوز۴تا صفر از پول ملی ما حذف نشده هاااااااااااا :- > :d

پی نوشت1 :خواهری ها دوست دارم نظر شما رو هم در مورد پست عمویی تو وبلاگم داشته باشم اگه قابل دونستین ودوست داشتین شمام نظر خودتون رو در مورد پست عمویی مون بگید ادامه پستم بذارم.راستی راستی عموووو سایت خیییلی خوشیگلهههههه شده .



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 83
نویسنده : عباسی


چون رودخانه روان،شب ها سکوت کن!
از تاریکی نترس!

اگر ستاره ها در آسمانند بازتاب نورشان باش!

اگر ابرها در آسمانند به یادآورکه ابرها مثل رودخانه آب هستند،

پس تصویرشان رادر عمق آرامش خویش به شادی منعکس کن!


پی نوشت1 : عمویی مهربونمون ممنون برای همه خوبی هاتون همیشه بیادتون هستیم.اگه اومدین نت گذرتون افتاد و وب دختراتون رو دیدین  از وب منم دیدن کنید.

پی نوشت 2: خواهری ها انقدرررر پوستر ساختین که اخرش منم هوایی کردین زدم تو خط پوستر البته که هرچقدرم یاد بگیرم بازهم به پای بچه های گل و هنرمند عمویی  نمیرسم  ;)

★ وبلاگ گروهی میزگرد پورنگی افتتاح شد اینجا کلیک کنید

بچه ها قسمت پوسترهای عمویی رو هم ببینید اینجا کلیک کنید.



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 191
نویسنده : عباسی

 

سلام

خواهری های من خوبند؟؟

از این به بعد قراره فقط حرفای خوشمزه بزنیمااا

وقتی پیامک عمویی  رو تو وی ویو دیدم حس کردم چقدر قشنگ و ساده تو یک جمله زندگی معنی شده!

همیشه گذر زمان آدمی رو نگران و مضطرب می کنه!اما این گذشتن ها اگر همشم بد باشه لااقل یه چیزیش خوبه اونم اینکه ارزش خاطره ها رو برامون  مشخص میکنه!

بله خاطرات هرکسی  جزو ارزشمندترین داشته هایش  هستند که با گذر زمان ارزش و عیار اونها  بیش از پیش  مشخص میشه.

اما خاطرات دوران کودکی واقعا چیز دیگری هستند.برای من که دویدن های  بی پروا و پنهانی توی چمن های پارک اونهم دور از چشم مامان و بابا و نگهبان پارک بهترین خاطره  است بخصوص وقت هایی که بارون می اومد و چاله چوله های تو چمن ها پر از آب میشد.واقعا زندگی بود هااااا

دوستان مهربانم شمام اگر قابل دونستین از خاطرات دوران کودکی بنویسید ادامه پستم خاطرات شما رو قرار خواهم داد.

مهرفروتن :سلام.یک گوشه ی بچگی من گلدان  سفالی گل ناز است، یک گوشه اش درخت کنار، یک گوشه اش درخت موز، یک گوشه دوچرخه، یک گوشه اش درخت لیمو، یک گوشه اش لالایی جیرجیرک، یک گوشه اش خلیج فارس، یک گوشه اش بوی دریای جنوب، یک گوشه اش کوه گنو...به نظر شما کودکی من چند گوشه است؟!

سمیرا تدین :بلا نبوده که تو بچگیام سر من نیومده باشه/سوختن پام/خوردن چکش تو سرم/افتادن از پله های خونمون تو زیرزمین اونم فقط و فقط بخاطر شیطنت خواهر بزرگم/البته منم بلا سر کسی اوردم اونم سرجوجه داداشم بوده چشماش و مغزشو در آوردم و به همه گفتم تصادف کرده :d

باران سحر :واااااااااااااااااااای از بچگیم خاطرات دورهم بودن و رفتن به مسافرتای گروهی یادم میاد چقدر خوش میگذشت اصفهان رفتن خونه ی عموی گلم( اشتباه نشه هااااااااااا  8-}  ،عمومحمدم). اون قدیما از جلوی  کوچه شون یک جوب رد میشد چقدر کنار اون جوب لی لی بازی کردیم.   8->  چقدر من کتک خودم از پسر عموم  :-w  چقدر من حرصشون رو در میاوردم  ;))  ....هی چقدر همه ی اونا بزرگ شدن.... 8->

نغمه : سلام آجی عباسی.من کلی خاطره دارم.بذار ببینم میتونم خلاصشون کنم...:دوچرخه سواری با بچه های کوچه...یکم قبل ترش وقتی کوچیک تر بودم میومدم پایین خونمون مینشستم به بازی دادشم با دوستاش تو کوچه نگاه میکردم.توی راهروی خونمون پیک نیک میزدم،با بچه هایی که با مادراشون میومدند خونه ی مادر بزرگم واسه جلسه قرآن تو راهرو بازی میکردم.کلاس پنجم مبسر بچه های کلاس اول بودم،باهاشون بشین پاشو بازی میکردم.از دیوار صاف راست میرفتم بالا :-> کت دختر خالمو قایم میکردم تا از پیشمون نرند... الان همین ها فقط اومد توی ذهنم.ولی خیلی بیشترند و صد البته عمویی هم  جزو بهترین و شیرین ترین خاطراتمه که هنوز ادامه داره. ;)

عاطفه گرزین :به نام خدا.سلام.یادش بخیر!توی کوچه مون بچه هم سن و سال خودم پیدا نمیشد 6-۷ سالم که بود میرفتم تو کوچه مامانبزرگم با بچه های محله اونا بازی میکردم.من اون موقع هنوز بلد نبودم با لهجه صحبت کنم از وقتی رفتم پیش بچه های کوچه مامانبزرگم به بعد کم کم یاد گرفتم یادمه همه کلمه ها رو قاطی پاتی میگفتم خلاصه شده بودم خنده ی مجلس هر کس میومد خونمون کاری میکرد حرف بزنم که بخنده :-w  یادش بخیر چه دورانی با دختر خالم داشتیم تو کوچه راه میرفتیم و میخوندیم ما دو تا دختر خاله /مرویم خونه ی خاله/ می خوریم گوشت و کباب...تو باغچه مامانبزرگم سبزی و گل می کاشتیم و میگفتیم ما باغبونیم دوستم که همسایه مامانبزرگم بود و بیرون میکردیم که سبزیامونو چشم نزنه :d چقد مرغ سیاهه ی مامانبزرگمو دوس داشتم بنده خدارو هی ور میداشتم از تراس (طبقه دوم) پرت میکردم پایین چند بار این کارو کردم.اخه پرپر میزد خوشم میومد.چند روز بعدش مرد :-?? چقد از لباس چین چینه سفیدم خوشم میومد یه عکس باهاش داشتم که گم کردم کاش پیداشه [-O< چقد از جورابای لب توریم ذوق میکردم :D/ چقد روزی بود وقتی من و دوستم فل فل قرمزایی رو که مامانبزرگم داشت رو تراس خشک میکرد و دست زدیم و مالیدیم به چشمون و دهنمون.تموم سرو صورتمون ورم کرده بود  ;)) ......

بهار ساری :من اینقده خاطره های خوب خوب دارمممممم... ~:>  بنظرم اگه همه ی آدما یاد بگیرن بشینن خاطره های تلخ و بدشون رو بررسی کنن،نکته و تجربه ش رو بردارن و خودش رو بندازن دور دنیا رنگارنگ میشه!! :)  همه ی خاطره های دیدار عمو، تولدام برام امیدبخش و با ارزشن... :x

عطیه.ع : از خاطرات کودکه من همین بس که توی حیاط نقلی خونمون زیر شیر کنار حوض یا سیاله(اسم عروسکمه،چون سیاه بود اسمشو گذاشتم سیاله)رو می شستم،یا با قابلمه هایی که مادربزرگم برام از مشهد آورده بود غذا درست می کردم
یادش بخیر...دلم برای اون حیاط خیلی تنگ شده

ساناز: خونه قبلیمون توی حیاط ،درخت توت داشتیم ..اونموقع ها نردبونو برمیداشتم و میرفتم توت چیدن ..
همون بالا روی نردبون  میموندم و توت ها رو میکندم و از 4 تایی ک میچیدم 3 تاشو همون جا میخوردم ...بعد یه روز داشتم توت میچیدم و میخوردم ک چشمتون روز بد نبینه نردبون  افتاد و من ...و من ی  شاخه   توت رو گرفته بودم و مثل تارزان اینور اونور میرفتم .. خدا رحم کرد وگرنه ... یعنی ی پا سوژه بود واسه خودش ..الان ک یادم افتاد مردم از خنده

مبینا کیا : برای من تو زندگی،خاطراتی که عمو با مهربونیاش برام رقم زد،خیلی شیرین و با ارزش و فراموش نشدنی اند..صحبت تلفنی با عمو و شنیدن صداش جزو با ارزش ترین خاطره های منه که هنوزم که هنوزه از این همه مهربونیش متعجبم!و بازم ممنونم عمو

آسمان : سلام. امیدوارم خوب باشین. شرمنده منم دیر رسیدم. مامان بابا تازه پرده های خونه رو عوض کرده بودن... اونم با چه مصیبتی! پارچه گیر نمی یومد تو دوران جنگ. یه روز که مامان رفته بود بیرون به داداشم گفتم بیا برای عروسکم لباس بدوزیم  >:)  یه قیچی دادم دست اون یه قیچی هم خودم برداشتم .سه تا در خیلی خیلی بزرگ داشت پذیرایی مون. پرده هاشم از بقیه خوشگل تر بودن. چشمتون روز بد نبینه... دو تایی افتادیم به جون پرده ها! :d  حالا نچین کی بچین! بلد نبودیم که... یا کوچیک می شد یا بزرگ. قیافه ی مامانم رو وقتی اومد خونه هیچوقت یادم نمی ره :)) من و داداشم هم قیچی به دست وایساده بودیم کنار سه تا پرده که حدود نیم متر پایینشون سوراخ سوراخ و تیکه و پاره بودن. :> هی جوونی کجایی که یادت به خیر...  ;)) در پناه حق.

پریسا مسعودی :سلام.بچه که بودم پامو کردم تو کفش  بزرگترام نمیدونم  کفش مامانم بود یا بابام  ;;) خلاصه اولین پله رو که پایین میام پام پیچ میخوره وتا اخرین پله با کله پایین میاییم x_x چشمت روز بد نبینه سرم  شکسته میشه o:-) نه بابا نمردم زنده ام ;)) خلاصه اینه دیگه هیچوقت پاتونو تو کفش بزرگترا نکنین  [-X...خاطره دوممم"""بازم بچه که بدوممم عاشق کفشدوزک بودمم یه جورایی این رنگ قرمز با خالای مشکی جلب توجه میکرد. باخواهرم یکی یه  دونه کفشدوزک مادر مرده رو گیر اوردیم >:) منو خواهرم کفشدوزکا مونو گرفتیم و روی فرشا مون با دو تا انگشتمون گرفتیمشون بعد رهاشون کردیم  انگاری مسابقه رالی بود >:) من کفشدوزک خودمو تشویق میکردمم خواهرمم از اون طرف ، خلاصه کفشدوزکا میمیرن x_x بعد منو خواهرم کنار یه درخت خاکشون میکنیم.اجی هنوزم اون درخته هست  B-) بچه ها از این کاراا نکنید اون موقع من بچه بودم خب؟؟؟!!! b-( راستی منو شطرنجی کنید اخه قاتلم &

نسترن : من بچه بووووودم انگدههههه خوب بوده….انقدررررر آرووووووووووم….نمی دونم فقط چرا ۱ بار از مهد ۲ بارم از مدرسه می خواستن اخراجم کنن :d :dتمومه زندگی خاطره ست…کلا من خاطره بازم :heart:آدم با خاطره زنده ست…حتی تلخ….درسته تلخیش یه کم دل و می سوزونه اما خوب تجربه هم میشه دیگه…..دوستون دارم
علی علی

عطیه : من وقتی کومچولو بودم با داداشم وخواهرم میرفتیم از آقاه ای که میومد تو کوچمون جوجه رنگی میفروخت جوجه رنگی میخریدیم…مامانم همیشه بهمون میگفت مواظبشون باشیم واذیتشون نکنیم باهاشون مهربون باشیم چون مامان ندارن…ماهایم مهربون… :d
میگفتیم خوب اینا مامان ندارن که بهشون یاد بده چطوری پرواز کنن!!! :d اون موقع خونمون یه تراس ویه حیات بایک باغچه داشت … منو داداشم به نوبت میرفتیم بالای تراس بال جوجه هارو باز میکردیم واز بالای تراس ولشون میکردیم پایین تا یاد بگرن پرواز کنن… :d
هرکار میکردیم پرواز نمیکردن!!!؟؟؟ :-o داداشم گفت باید مثل تو فیلما پرتشون کنیم تو هوا تا پرواز کنن…چشمت روز بد نبینه آجی گفتن داداشم همانا وپرت کردن منم همانا… :d انچنان جوجه بدبختو پرت کردم که افتا تو خونه همسایه کناریمون x_x من ودادشمم خوش خیال فکردیم پرولز سیاد گرفتو رفت :d ;;)
از فوران محبتمون o:-)  وقتی میدیدیم جوجه هامون آب وغذا نمیخوردن بهشون به زور غذامیدادیم... ;;)  :d کنارباغچه خونمون یه شیر آب بود مبرفتیم کنارش میشستیم من شیر آبا باز میکردم داداشمم نوک جوجه بیچارروهی بازو بسته میکرد :d  :d وبعداینکه بهش آب دادیم میرفتیم براش برنج ونون میاوردیم وبه زور میذاشتیم تو نوکش تا بخوره...نمیدونم حالا چرا همش هی جیک جیک میکرد ودستوپا میزد...یه بار که داشتیم بهش غذامیدادیم مامانم از سرکاراومد خونه منو دادشمم پاشودیم به مامانم سلام کنیم داداشم جوجه رو ول کرد رو زمین اونم تندی رفت پشت پای مامانم ....مامانم که تو بچگیش کم از ما نمیاورده...گفت بااین جوجه بی چاره چیکار کردین که از دستتون فراریه؟؟؟!!! :-/  :-/ ماهم ساکت ومظلوم مامانم ونگاه میکردیم ومیگفتیم هیچ کار ;;)  ;;)  ^#(^  :-??  :-??  :-  :-

ژاله فرهادروش:بسم الله.سلام :) تا ۱۳ سالگی که خونه مون حیاط داشت گربه داشتم...بعد از ظهرا که همه خواب بودن گربه م که اسمش زبل بود رو میگرفتم میبردم ته حیاط و خودمم کنارش می ایستادم ۱،۲،۳ میگفتمو هر دو میدویدیم تا جلوی در خونه!همیشه از من جلو میزد و من لجم میگرفت! ~x( خیس عرق میشدم اما دست بردار نبودم! زبلم یک بار واسه دلخو.شیم نذاشت من اول شم! :((

مائده.ح :یادمه خیلی شیطون بودم و همش تو کوچه خیابون در حال بازی کردن بودم به زورررر میاوردنم خونه!
اونموقع ها با دوستم نفری بیست و پنج تومن از خونه میاوردیم یه کیم دوقولو میخریدیم باهم نصف میکردیم.هیچ بستنی ای برام به خوشمزگی اون کیم نبود..جوجه و فنچ وخرگوش و اردک وحتی بز و گوسفند هم داشتم!تا حالا جوجه به قتل نرسوندم ولی:دی..وقتی نه سالم بود داداشم پنجاه تا جوجه خریده بود !بعد میدویدیم تو حیاط این جوجه هام قطار میشدن دنبالمون!نمیدونم چرا؟…همینا دیگه!

خاله گلنار :منم یادمه بچه که بودم از مغازمون که توی مدرسه بود و خونمون هم همینطور  پول برمیداشتم  و میرفتم تو حیاط مدرسه از پنجره دستمو دراز می کردم پول میدادم مامانم اسمارتیز میخریدم .. اسم جدیدش یادم نیست...  ۲۵ تومن بود وقتی کلاس اول بودم ... یعنی حدود ۲۰سال پیش میخواستم جلو بچه های مدرسه ابراز وجود کنم که از تو مغازه برنمیداشتم و میومدم جلو اونا می خریدم

مهسای بابا : نه اینکه من کلا آرووووووووووووووومممممممممممم هستم خاطره ای چندان ندارم.فقط ۵-۶ سالم که بود یه بار با گوش کوب محکم زدم وسط کله ی مجید اندازه یه گردو باد کرد  =)) مامان بزرگم هم یه لیوان هایی داشت که تهش گرد گرد بود من به تهش ضربه میزدم گردیش در میومد ته لیوان سوراخ میشد  :))

چند تا فیلم قشنگ و خاطره انگیز عمویی از طرف نغمه عمویی اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا کلیک کنید.

✿✿✿

فاطمه جان دختر گل عمویی تولدت مبارک

عطیه شیطون و مهربون عمویی هم بالاخره به جمع وب نویسان عمویی پیوست خونه خوشگل عطیه اینجاست کلیک کنید

نغمه ( نغی) هنرمند و مهربون عمویی هم به جمع وب نویسان عمویی و پورنگی پیوست خونه خوشگل نغمه اینجاست کلیک کنید



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 95
نویسنده : عباسی

سلام عمو

ما دختراتون و برادرزاده هاتون هرگز کاری نمی کنیم که آرامش شما بهم بریزه.

همچنان این فضای صمیمی و این دوستی های پاک را حفظ می کنیم و اجازه نمی دهیم افراد فرصت طلب با ذهن ناآرام خود این دوستی های ناب را از ما بگیرند.بنابراین به دست نوشته های ارزشمندی که برایمان میگذارید بسنده می کنیم و با جان ودل به تک تک مواردی که نوشته اید عمل می کنیم.عمو بازهم برای ما برادرزاده ها و خواهرزاده هاتون نامه بنویسید.

خواهری ها من به تک تک نظرات و عقاید قشنگ و منطقی شما ایمان دارم خودم شاهد بودم که بین نظرات خوبتون چیزی نبود که بخواد موجبات ناراحتی رو فراهم کنه اما متاسفانه هرچقدر هم از راه درستش وارد بشیم دوباره یک عده افراد ناخلف در صدد ایجاد آشوب و نگرانی برخواهند آمد که به اسم منو شما دوستان گلم تمام خواهد شد در نهایت هم عمویی دلگیر ..که در پست جدید عمو این موضوع کاملا مشهوده

پی نوشت : قبل از اینکه عمو پست جدید را بزنند من با یک سری کامنت مواجه شدم که با عناوین واسمهای مختلف نوشته شده بودند اما اونها رو تایید نکردم چون مضمون خوبی نداشتند خودم تصمیم داشتم ایمیل ها را بردارم که عمویی پست جدید گذاشتند و با خواندن پست جدید عمو متوجه شدم این افراد تنها به کامنت دادن در وبلاگ من بسنده نکرده و از راههای دیگر هم وارد شده اند که رفته به گوش عمویی مون رسیده وعمو این پست رو زدن..به هرحال خدا رو شکر می کنم که همچنان این دوستی ها پایدارتر و محکم تر از قبل ادامه داره و عمویی هم با دست نوشته های خوب شون مثل یک عموی واقعی راهنمای ما برادرزاده هاشون هستند.

عاطفه گرزین:به نام خدا..سلام اجی…اره منم از این میترسیدم که زیادی شلوغ شه..میخواستم دیشب کامنت بذارم و بگم بچه ها حواسمون باشه هدفمون فقط نقد برنامه های شبکه۲ است ولی هرکار کردم تا نصفه صفحه برام باز میشد:(

مبینا کیا:عموجان،ممنون از اینکه به فکر ما هستید!ما به هیچ وجه از رو احساسات و دلسوزی این حرف ها رو نزدیم چرا که به شما و کارهاتون ایمان داریم و متوجه هستیم،لطفا سوءتفاهم نشه.ما این حرف ها رو نزدیم که شما زودتر بیاین رو آنتن،چون میدونیم شما وقتی میاین که حرفی برای گفتن داشته باشید!این حرفا رو به حساب اینکه ما طرفدارتون هستیم نذارین..به عنوان یه بیننده نظر دادیم و این ها صرفا نظر ما نیست!چون چیزایی هست که به وضوح دیده میشه و اطرافیان ما هم متوجه هستند.
منکر زحماتی که میکشند نمیشیم!از ما نظر خواستن و ما هم صادقانه فقط نظرمونو گفتیم!من در کل ازتون معذرت میخوام و به شخصه دیگه نظری در این رابطه نمیدم..در پناه حق

عاطفه گرزین :به نام خدا.اره اجیم این طوری بهتره..عمو هم خودش بهتر میدونه که اگه پیام و یا حرکتی غیر معقول و ناراحت کننده بوده از جانب ما نبوده چون ما که حرف خای نزدیم فقط از برنامه های شبکه2 انتقاد کردیم همین نه به کسی توهین کردیم نه چیزه دیگه ای ...به هر حال اینجا فضاییه که هر کسی میتونه هر چیزی بگه..پس ما نباید این فضا رو ایجاد کنیم که به اسم ما هر حرکتی انجام بدن...ارام.....مهربان

شیرین :بنام خدا/سلام بابایی.بازم ممنون بخاطر پست جدیدتون*آرام و مهربان*عمویی دختراتون هیچ وقت کاری نمیکنن که باعث نگرانیتون بشه..اگرم این اتفاق افتاده دختراتونو ببخشید..دیگه تکرار نمیشه*:)نکته اول :خداروشکر عمویی.خیلی زیاد ممنونم که از حالتون دختراتونو باخبر کردید.ایشالله موفق باشید و منتظر برنامه آیندتون میمونیم.نکته دوم :بله عمویی..ماهم منکر زحمات شما و همکاراتون نیستیم*:)امیدوارم هرکسی که برای بچه های ایران”با جون و دل” کار میکنه موفق باشه.اگرم نظری داریم با روابط عمومی سازمان درمیون میذاریم.نکته سوم:دختراتون جملتونو یادشون نرفته ” از روی احساسات هیچ وقت تصمیم نگیرید ”بابا؟ از این به بعد حتی نمیذاریم سر سوزنی آرامشتون بهم بخوره.ماهم از این به بعد بیشتراز بیش به خداوند توکل میکنیم.حرفاتونو با جون و دل خوندم و ازتون بینهایت ممنونم بابت راهنماییتون*:)مواظب خودتون و قلب مهربونتون باشید.

*شیرین دخترتون*

پریسا مسعودی :به نام خدا.سلام عمو جون دوباره اشتباه کردیم ، نه عمو؟؟!! عموی خوبم من دوباره یادم رفت که وقتی عصبانی هستیم این  شیطونه که به ما نزدیک تره عموجون از شما وهمکاراتون میخوام که مارو ببخشین سعی میکنیم فضای اینجارو دوباره کودکانه صمیمی وبی آلایش کنیم . دوستون دارم عمو جون وامیدوارم ما رو بخشیده باشین عمویی قول میدم آیینه تکرار رو توی یه کاغذ همین الان بنویسم و هر روز با خودم تکرار کنم .از خدا میخوام که همیشه لبتون خندون ودلتون شاد باشه.

مائده :بسمه الله.سلام... چه خوب که قبل از این که دیر بشه رک و صادقانه باهامون حرف زد...عمویی من... تلوزیون اصلا مهم نیست... بخند عموییم...

پری دریا :دوستان گلم بهتر است دیگه تو نت انقدر تعصب روی برنامه عموپورنگ نشان ندهید … عمو سایت شبکه دو را معرفی کرد تا انتقاد و پیشنهادها را انجا بیان کنیم.همه ی ما از وجود کسانی که سوژه سازند باخبریم و ممکن است دوباره اتفاق ناگواری دراین محیط رخ دهد و عواقب بدی به دنبال داشته باشد.همه ی ما طالب ارامش هنرمندان هستیم …

عطیه ی عمویی به جمع وب نویسان عمویی پیوست کلیک کنید اینجا خونه خوشگل عطیه



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : جمعه 11 شهريور 1390
بازدید : 113
نویسنده : عباسی

سلام بر همگی

امروز میخواهم موضوعی را مطرح کنم که همگی ما مدت هاست شاهد دیدن آن هستیم.اما از همه شما دوستان گلم میخواهم که بدور از احساس خیلی منطقی  این مساله را بررسی  کنیم.

با توجه به فضای تکراری ِ حاکم در شبکه کودک و ساخت برنامه های مشابه  روز به روز بیشتر از قبل این مساله ثابت می شود که سازندگان این برنامه های تکراری و بدون محتوی تنها به ورطه تکرار افتاده اند بیشتر کاراکترها و شخصیت ها به تقلید از سبک و سیاق همدیگر روی آورده اند!

-چرا خاله شادونه (ملیکا زارعی) لابلای اجراهایش از تکه کلام ها و دیالوگ های مختص برنامه عموپورنگ تقلید می کند؟؟

-چرا عمو قناد بعد از چندین سال اجرای برنامه آن هم در این سن و سال تازه استعداد خوانندگی برای بچه ها در وجودش متجلی شده است؟؟

-چرا این برنامه سازان اصلا نمی توانند برنامه ای را بروی آنتن  بیاورند که بقولی رو دست برنامه های عموپورنگ بلند شود و حرفی نو برای گفتن داشته باشد؟؟

-هدف از تبدیل شبکه 2 به شبکه کودک چه بود؟؟ اینکه  هر فردی  یک نیمچه استعدادی داشت از این جعبه جادویی برای مطرح کردن خود سود ببرد؟!

-آیا غیر از این است که کودکان ما این نو نهالان آینده مرز و بوم از هم اکنون برای داشتن یک شخصیت کامل و محکم نیاز بیک الگو و الگوهای صحیح و تکامل یافته دارند؟؟روش برنامه سازی و بودن عنصرهای مفید در برنامه کودک خیلی مهم است  که متاسفانه در فضای حاضر این اصل ارزشمند بدست فراموشی سپرده شده است.و این یک فاجعه ست..فاجعه ای که عمق آن گریبان آیندگان (کودکان امروز) را خواهد گرفت.

عملکرد شبکه کودک و همینطور برنامه سازانی که چنین به ورطه تکرار افتاده اند تاسف بار است.چنان که می نماید انگار رسالت اصلی مخاطبین کودک نبوده و برنامه سازان هدف را به نفع خود تغییر داده تنها بدنبال بودن خود روی آنتن هستند.

پی نوشت 1: اجیا من این نوشته خودمو عینا به روابط عمومی شبکه 2 هم فرستادم.از شما خواهری های گلم  میخوام نظر خودتون رو برام بنویسید بیایید همه باهم نظرات خودمون رو بطور منطقی به روابط عمومی شبکه 2 انتقال بدیم.رسالت اصلی ما اینه که به آموخته هامون عمل کنیم و در جهت انسانیت قدم برداریم.اینجام حرف من این نیست که بریم نظر بدیم و بگیم عمو برگرده عمو بیاد ..هدف ما اینه که این روال غیر معقولی رو که شبکه کودک و برنامه سازانش در پیش گرفته اند رو نقد میکنیم :)

پی نوشت 2 : آجیا پست جدید عمو رو خوندین؟؟منم خوندم و خیلی چیزا ازش گرفتم ظاهرا احساس می کنم عمو رفتار منطقی می خواد و وقتی کار نو داشت یا حرفی برا گفتن برگرده..برای همین ایمیل ها رو برداشتم چون مثل اینکه دوباره برخی افراد با افکار ناپخته بیراهه رفته و از این پست برداشت های اشتباه نموده اند پس ما اجیا هم به همین دست نوشته های عمو بسنده می کنیم و همچنان اگر نظرو پیشنهادی هم داشتیم  با روابط عمومی شبکه 2 در میان می گذاریم.مثل اینکه یک عده از افراد ناخلف درصدد بهم زدن این روابط و دوستی های ما آمده اند اما ماهمچنان این دوستی ها را حفظ خواهیم کرد.

مبینا کیا قیقا!متاسفانه حتی عنوان شبکه کودک هم از برنامه"شبکه کودک پورنگ"عمو گرفته شده!بچه های این دوره زمونه خیلی باهوش و دقیق هستند!خیلی از مسائل رو که ما میگیم،بچه ست و نمیفهمه!رو میفهمن.تقلید و ادا درآوردن رو میفهمن...
قبلا شبکه دو  بهتر بود به نسبت الآن!همین برنامه"شب بخیر بچه ها"ایده جدید و همراه با فضایی نو بود!عوض اینکه بیاین رو این نو ایده ها کار کنند،میان به برنامه سازان ضعیف میدون میدن!قصدم توهین نیست ولی واقعا دیگه شورشو درآوردن!
همین خانم زارعی،جدا از گفتن تکه کلام های برنامه عموپورنگ،...توی برنامه شعر میخونن!این درسته؟شرعا بیاین حساب کنین..حتی فضای برنامه..مشابه فضای قبلی"دوستان بوستان پورنگ"هست..به نظر من اینها همه ش نشونه ضعفه برنامه ساز هست...متاسفم،خیلی

عاطفه گرزین :به نام خدا.برنامه های امروز فقط سعی و هدفشون به هر نحو و روشی  صرفا شاد کردن بچه هاست و همین..فقط بچه های ما از برنامه های کودک دست هوراو جیغ زدن رو یادمیگیرن..واقعا نیاز بچه های ما چیه؟ همین که فقط ساعت فراقت شونو پرکنید جوابگوی اینده ی این بچه ها هم هست؟یا برای راحتی کار خود فقط به پر کردن برنامه بسنده میکنید من واقعا قصد توهین ندارم ولی نمیتونم ببینم که عده ای دارن در واقع به نحوی  بچه هارو به برنامه ای دعوت میکنن که شاید در ۱۰۰برنامه ۲جمله ی اموزنده هم داخلش پیدانشه...کسی به فکر هست؟من واقعا متاسفم اگه ایده ی برنامه های  ما برای بچه هایی که روزی باید مملکتمون به دست شون باشه این باشه...برنامه ی موفق عمو پورنگ که با ایده ی نو بر سر کار اومد و۱۰ سال نو اوری خودش رو حفظ کردچرا باید مورد کم توجهی مسئولین واقع بشه.من در این فکرم که روزی اگر عمو پورنگ برنامه نداشته باشه این برنامه ها از کجاباید ایده بگیرن و مقلد چه کسی هستن و اگه این برنامه ها طرفدارانی دارن فقط و فقط به خاطر ترانه های شادیه که در این برنامه ها گذاشته میشه وگرنه چیزه دیگه  ای از توی این برنامه ها نمیشه پیدا کرد..

اسما احمدی :سلاممممممم....اتفاقا چند روز پیش تو خونه ی ما بحث همین اتفاقا بود....من بعد از تموم شدن برنامه ی عمو خیلی کم از برنامه های کودکو دیدم.فیتیله ای که ادعاش میشد بهترین بوده بدترین شده...حرف هایی تو نمایش هاشون زده میشه که به هیچ دردی جز لحظه ای لبخند زدن نمی خوره...خاله قاصدک...رنگین کمان...خاله شادونه...عمو مهربون و....هیچ کدوم هدفی ندارن...گاهی با بچه ها میشینم و همراهیشون می کنم موقع دیدن برنامه های کودک این زمان اما اونا زودتر از من بلند میشن....از روی احساس نمی گم اما جای عموپورنگ خیلی خالیه حداقل ایده ای رو به وجود می آوردن که جدید بودو دیگران به دنبال اونها...

شیوا محجل : به نام خدا.سلام ..برای همه واضح و مبرنه  که گروه فیتیله و سایر گروهها از " عموپورنگ" تقلید می کنند.. و بعد داد می زنند: عموپورنگ از ما تقلید می کند (سر موضوع شبکه کودک) این تقلید گروه فیتیله از عموپورنگ تنها به محتوای برنامه محدود نمیشه، بلکه حتی روش فیلمبرداری و حضور پدر ها و مادر ها در برنامه هم است.. آقای قناد چرا تازگی ها این همه بالا و پایین می پرد؟! آقای قنادی که در مصاحبه سال 86 اش اعلام می کند که بیست ساله در کار کودک است و عموپورنگ هشت ساله وارد این کار شده و کارش از عموپورنگ جلوتر است، چرا تو این بیست سال به یادش نیفتاده که در برنامه کودک می شود شعر خواند، "عمو" شد و ...عموها.. رشد سرسام آور عمو و خاله های تلویزیونی.. هر کسی از راه می رسد یک "عمو" یا "خاله" به اول اسم خود می گذارد .. آیا عمو بودن این است؟! بچه ها باید خودشان مجری را عمو صدا بزنند یا مجری خودش را " عمو" صدا بزند و همش تکرار کند  که من عمو هستم! از قدیم گفته اند: عطر آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید..
ایده کسی را بدون کسب اجازه برداشتن هم دزدی است.. دزدی افکار.. دزدی ایده.. وای به حال کودکانی که مخاطب این دزدی ایده هستند! کودکان، آینده سازان مملکت ما .. دیگر چه انتظاری میتوان داشت وقتی این کودک، بزرگ شد ایده این و آن را ندزدد و  به نام خود ثبت نکند؟! این حق الناس نیست ایده و طرح کسی را برای خودمان برداریم؟! کودک پای تلویزیون که همه چیز را می بیند و می شنود و ضبط می کند، آیا مفهوم حق الناس را اموزش می بیند با این ایده دزدی ها؟!کودکان امروز نهال اند و قابل اصلاح و آموزشند .. نه فردا که درختان تنومندی شدند.. بیشتر به تربیت و برنامه های کودکان دقت کنیم..

نغمه :سلام،من زیاد نظر کارشناسی ندارم :-? ،اما توی بهث خاله و عمو باید بگم که خوب نیست رو همه اسم عمو و خاله میزارن.هدف از گفتن خاله و عمو گفتن حس نزدیکی و صمیمی بودن مجری با کودکه.اما اگه مجری زیادی جوون باشه،اگه اسم خاله روش بزارن،بچه به جای اینکه حس نزدیکی کنه،مئذب میشه.فکر میکنه چقدر مجری بزرگتر از اونه.مثلا اگه امیر محمد بخواد تصمیم بگیره که بچه ها بهش بگن عمو امیر محمد،بچه ها دیگه فکر میکنن امیر محمد چقدر بزرگتر از اوناست و دیگه مثل الان باهاش راحت ارتباط برقرار نمیکنن.این اتفاقی هست که الان توی برنامه ی گل آموز افتاده.اون دختره که اسمش بهاره و بچگی هامون با عمو پورنگ همکار بود سن کمی داره و الان بهش میگن خاله بهار! :-/

مائده :بسمه الله.سلام …همه ی برنامه های تلوزیونی و سینمایی …نه… اصلا تمام کسانی که تو حیطه ی هنر فعالیت می کنند نیاز به پشتیبانی و کمک هوادارنشون دارند…!یه مثال ساده می زنم… فکر کنید بگن هواراداران یه کشوری .. یه حزبی یا هر چیزی شبیه این دیگه حق ندارند که هواداری بکنن…! چرا؟!چون این جوری قدرت اون حذب و کشور میره زیر سوال؟!

ژاله فرهادروش : بچه های امروز خیلی بیشتر از بچه های قدیم نیاز به عموپورنگ دارن…

مهر فروتن :عموپورنگ عنوان جالبی بود که بچه ها خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردند. بعد از آن متأسفانه فقط عنوان عمو و دایی و خالی استفاده شد و هیچ کدامشان آن طور که باید نه عمو بودند نه دایی و نه خاله. برای زحمات همه ی آنها احترام قایلم اما متأسفانه کارهای آنها خیلی سطحی است. لباس رنگی، دکور رنگی، صدایی که تیز و جیغ شده و عروسک های نه چندان جالب این روزها شده برنامه ی کودک.بچه ها صرفا به زرق و برق و شلوغ بازی احتیاج ندارند، به مفهوم و پیام احتیاج دارند.البته مدتی کاستی هایی در برنامه ی عموپورنگ به وجود آمده اما قابل جبران است.


تاریخ : پنج شنبه 10 شهريور 1390
بازدید : 99
نویسنده : عباسی

 purang: قبل‎ از‎ اینکه‎ اخم‎ کنی‎ مطمئن‎ شو‎ که‎ هیچ‎ راهی‎ برای‎ خندیدن‎ نیست‎.‎‏..

سلام

از دوستان عمویی عزیز اگر کسی براش مقدوره برنامه امشب جشن رمضان شبکه 5 رو ضبط کنه و لینک دانلود رو برای دوستانی همچون من که موفق به دیدن برنامه نخواهند شد قرار بده.

ممنون

عید همگی دوستان گلم مبارک و طاعات و عبادت هاتون مورد قبول حضرت حق :)

نیلوفر پاکدل عمویی :سلااااااااااااااااام وای من میمیرم تا عمو میگه ..جوجه رنگی :D/ :D/ :D/

نسترن عمویی :منه ذوق میایهههههه عمو امشب …خیلی خوشحالم..خیلی  :x

مهسای عمویی :سلام.من الان میرم خودمو از پشت بوم پرت میکنم پایین تا روح بشم و امشب برم شبکه تهران عمویی رو ببینم  :(( :(( :(( :(( :(( :(( یه سایت درست و حسابی میشناسید که شبکه تهران رو به صورت آنلاین داشته باشه؟هر جا میرم لینکش مشکل داره …

عطیه ی عمویی :وای دارم از ذوق میمیرم….امشب بود که موقعی که داشتم جشن رمضان رو میدیدم گفت دلم میگه عمو عیدفطرجشن رمضان میادکه دیدم عمو…عمویی:جوجه های رنگی سلام فردا شب در برنامه جشن رمضان(شبکه۵) میبینمتون…داریوش فرضیایی (عموپورنگ)

Rosilyعمویی :درسته ما زنده نمیتونیم ببینیم اما خوب ضبط شدشم عالیه.همین عمو باشه بهترین چیزه

پریسا مسعودی عمویی :سلام اجیماچ تو سایت هر کاری کردم نشد انگلیسی بنویسم مام شبکه تهران نداریم ولی از طریق پخش زنده توی نت میشه دید حتی اونایی که دیال اپ دارن!! اجی من ادرس شو برات مینویسم بذار توی سایت چون بچه ها بیشتر میان اونجالبخنداین ادرسشه بهشون بگو تصویرش زیاد چنگی به دل نمیزنه اما بهتر از اینکه نتونیم ببینیم.کلیک کنید

یه سایت بهتر پیدا کردم این یکی کیفیتش بهتره ماچ کلیک کنید

مبینای عمویی:اینم هست : ;;)  کلیک کنید  

هستی عمویی : کلیک کنید

فائزه بند انگشتی عمویی : کلیک کنید

شیوا محجل عمویی : وای چه ذوقی دارم.. داری.. دارد.. داریم.. دارید .. دارند!یعنی می ترسم اونقد ذوق و غش و ضعف کنیم تا برنامه نتونیم دوام بیاریم..

مهسای بابا :سلام.میبینم که فروغ و تینا کارشناسی ارشد قبول شدند.عمو؟من یه چیز بگم؟البته تکراریه ولی میگم.عمو سالی که نسل ما کنکور بود سایتی نبود و تبریکی هم از طرف عمو نبود ... حالا که هم نسلان ما ارشد قبول میشند هم که ....  :- به همین دلیل من تصمیم دارم به جا اینکه ارشد آزمون بدم دوباره برم کارشناسی و کنکور بدم تا سال دیگه منم جزو اون دسته ای باشم که عمو بهشون تبریک میگه ... عقده ای شدم ...عمو:برو خجالت بکش با این سنت  x-(  x-(  x-(  x-(  x-(
عمو به جان خودم من ۲ سالمه
:-p

پی نوشت : اجیا سارا قمشه ای گلمون  لینک دانلود برنامه جشن رمضان عمو رو تو وبلاگش گذاشته کلیک کنید

 


تاریخ : چهار شنبه 9 شهريور 1390
بازدید : 82
نویسنده : عباسی

 

purang:جوجه های رنگی سلام فردا شب در برنامه جشن رمضان(شبکه5) میبینمتون...

به نام خدا  

سلام بچه ها  

حالتون چطوره؟ امیدوارم که طاعات و عبادات تون در این ماه پربرکت مورد قبول  حق تعالی قرارگرفته باشه  و منو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید دوستان عزیزم  من هم مثل شما دلم تنگ شده  البته این قضیه هیچ ربطی به اجرای تلویزیونی نداره  درسته که برنامه تلویزیونی رابط دیدار ما بود اما ارتباط عاطفی و قلبی بین ما قبل و بعد از برنامه هم ادامه داشته است که به هنگام این گونه غیبتها مانع فراموشی می شود .  

چند وقتیست برخی از بچه ها از سر دلسوزی علاوه بر کارایی که تو اینترنت انجام می دهند امان  همکاران منو هم با پیامکهاشون بریدند حالا حرفشون چیه ؟ نقطه نظراتی در باره برنامه زنده دارند که خیلی راحت و به صورت طبیعی می تونن به ۱۶۲ زنگ بزنن و یا اینکه با روابط عمومی شبکه  ۲ در تماس باشند اینجا سایت شخصی منه و منم تا تونستم همه کامنت های شما رو خوندم و تا حد امکان به اونا با واسطه و یا بی واسطه جواب داده ام و صدالبته برخی نقطه نظرات شما هم در ارتقای برنامه بهره برده ام در مورد غیبت بعد از هر دوره برنامه زنده بایستی خاطر نشان کنم که گروه ما از همان روز اول همواره در فکر یک برنامه بی بدیل بوده و هست در فضایی که همه برنامه تو را آیینه خودشون کردن خیلی سخته که بتونی حرف از نوآوری بزنی که در نتیجه مخاطب رو به یکنواختی سوق داده ای و چون به دنبال کار بکر هستی کمی زمان می برد و مطمئن باشید که این نبودن ها رو با یک کار متفاوت جبران خواهیم کرد .  

 

کامنت من برای این پست عمو:سلام عمو و سلام بچه های عمویی،آبجی ها بگم؟؟ نه آخه منو خجالت میایه  :d راستش من هم با نظر عمو در مورد برنامه ش موافقم.هرچقدرم تعداد این آینه ها بیشتر بشه یه چیزی این وسط مسلم و روشنه اونم اینکه:عمو از همون 10 سال پیش که اومد تا بحال همیشه با یه کاری برگشت  که توش یه نوع تحول و پختگی ِ خاص که متناسب با نیاز مخاطبش بوده موج زد.اما برنامه هایی که اومدن و شدن آیینه تکرار یه چیز خیلی قشنگ رو ثابت کردن.اونم اینکه:هیچ کدوم از این برنامه سازان نتونستن رو دست برنامه های عمو بلند بشن واگر خیلی زرنگ بودن  فقط موازی برنامه های عمو حرکت کردن و شدن همین ایینه تکراراما دوتا کلمه بین این نوشته ی عمو یه جورایی بدجور خودنمایی می کنه و میزنه تو چشم  "مطمئن باشید که این نبودن ها رو با یک کار متفاوت جبران خواهیم کرد ." مطمئن باشید"مطمئن باشید"فکر می کنم همین 2 تا کلمه یه جواب کامل و ساده و در عین حال فرح بخش هستش.عمو پس شما هم " مطمئن باشید "ما دختراتون ،برادرزاده ها و خواهرزاده هاتون با دل و جان راهنمایی های شما رو گوش  می کنیم و نقطه نظراتی رو که در باره برنامه زنده داریم خیلی راحت و به صورت طبیعی  به ۱۶۲ و یا اینکه روابط عمومی شبکه ۲انتقال میدیم.التماس دعا

 

پی نوشت 1 :اجیا منم دلم برای برنامه های عمویی تنگ شده همه مون میدونیم عموییمون یکی از قطب های مهم شبکه کودک هستند و نباید به همین سادگی ها نادیده گرفته بشن.بیایید همه مون هرچی نقد و انتقاد و نظر درمورد عمو وبرگشتنش داریم به  روابط عمومی شبکه دو یا 162 انتقال بدیم از راه درستش بریم جلو و ثابت کنیم عمویی چقدر برامون مهمه زنگ زدن و اس ام اس زدن یا کلا گفتن این حرفا بیخوده عمو وهمکاراش که فایده ای جز اعصاب خرد کنی عمویی اینا و خودمون نداره! اصل کاری  مسئولین شبکه کودک هستن که ما اگه بریم اونجا نظرات خودمونو بگیم اونام آمار میاد دستشون ومتوجه میشن که برنامه عمویی چقدر خواهان داره.هوم؟؟خواهری ها نظرتون چیه؟؟بریم؟؟؟!

پی نوشت 2 :اجی های گلم  غرض از این کار هم باجبار برگردوندن عمو به تلوزیون نیست فقط میگم هرازگاهی درمورد برنامه عمو به روابط عمومی شبکه ۲ نظر بدیم تا عمویی مون همچنان در بورس باشند ;) والا اینکه معلوم و مسلمه عموجون بالاخره با یه کار ناب و متفاوت برمی گردن.هوم؟ ;)

پی نوشت 3 :بر و بچ گل عمویی جوجه های رنگی عمویی من وقتی پیامک عمویی رو دیدم به وبلاگ بیشتر جوجه رنگی ها سرزدم و خبر دادم یه جاهایی هم دیدم عطیه قبل از من خبر داده انقدرررر ذوق کردم ..عطیه دستت درد نکنه اجی همچنان اطلاع رسانی کنیم  همه امشب عمویی رو باهم ببینیم هیچ جوجه رنگی جا نمونه ها اجیا ;)


تاریخ : یک شنبه 6 شهريور 1390
بازدید : 115
نویسنده : عباسی

 


“لبخند کودکی ست که آهسته دهان باز می کند تا بگوید سیب”

سلام بر عمو و برو بچه های گل عمویی

راستش من نمی خوام اینجا همش از خودم بنویسم و فضای اینجا بشه مال خودم

مهارت نوشتن برای عمو رو هم مثل شما ابجی های گلم ندارم :d من میخوام اینجا با نظرات شما ساخته بشه.میخوام عموییی ِ عمویی بشه.برای همین فقط حرفای خوشمزه میزنیم اینجا حرفاییکه مزه داره..حرفایی که طعمش تازه و ناب و شیرینه حرفایی که عمویی هستش و از عمویی یاد گرفتیم.

بقول نسترنم که مینویسه عمو نوشت:

عمو نوشت:عمو اگه اومدین  نت از این وبلاگ منو ابجی هام دیدن کنید عموووو یه موووو

 


تاریخ : یک شنبه 6 شهريور 1390
بازدید : 82
نویسنده : عباسی

 برهنه‎ ات‎ می‎ کنند‎ تا‎ بهتر‎ شکسته‎ شوی‎ نترس‎ گردوی‎ کوچک ، ‏‎آنچه‎ سیاه‎ می‎ شود ،‏‎ روی‎ تو‎ نیست ، ‏‎دست‎ ‎آنهاست...

به نام خدا

سلام بچه ها

شب های قدر در راه است .شب های دعا و نیایش.شبهای تضرع و استمداد.شب های آمرزش گناهان،شب هایی که درهای توبه تا صبح به روی بنده گانش گشوده میشود.

گفتم خدایا از همه دلگیرم!گفت : حتی از من ؟

گفنم خدایا دلم را ربودند! گفت : پیش از من ؟

گفتم خدایا چقدر دوری ! گفت : تو یا من ؟

گفتم خدایا تنها ترینم ! گفت : پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم! گفت : از غیر از من ؟

گفتم خدایا دوستت دارم ! گفت : بیش از من ؟

گفتم خدایا اینقدر نگو من ! گفت : من توام تو من

بارالهی ، بارها گفتم و شنیدی و بارها خواستم و دادی ، دریغ از یک بار شنیدنت و یکبار خواستی برایت انجام داده باشم.

خدایا گفتم بیهوده است،چرا که خود می دانی چه بودم و چه کردم و چه می خواهم.

بارالهی در این شب های قدر رو سیاه و نادم اما امیدوار به درگاهت باز گشتم تا بگویم مرا عفو کن و بگذار بنده ات باشم و تقدیرمان را به نیکی رقم زن .الهی آمین

لینک منبع : http://farziaee.ir

کامنت من برای این پست عمو:سلام
از همون بچگی نزدیک شبهای احیا که می شدیم حس و حال خاصی پیدا می کردم.همیشه این شب ها قداست خاصی برام داشته اند.خوندان نمازهای شب احیا و قرآن بسر گرفتن ..خواندن سوره قدر”انا انزلناه فی لیلة القدر”پوشیدن چادر سفید و گل گلی با گلهای صورتی رنگش که مادربزرگ برای سن تکلیفم برام دوخته بود.دیدن اشک های کسانیکه با تواضع و خلوص نیت در برابر خداوند عبادت می کردند و هیچ ابایی از دیده شدن اشک هاشون نداشتند..همیشه برام سوال بود”مادر چرا بعضی ها انقدر گریه می کنند؟مگه از خدا چی می خواهند که خدا بهشون نمیده؟؟”
و مادرم می گفت”فقط خداست که از دل ما آدمها با خبره”
روزها و هفته ها و ماهها و سال ها که گذشت و از پله پله دنیا پایین آمدم به دلواپسی های روزگار رسیدم.به گذر تند و بی وقفه روزها و شبها و پایین آمدن خورشید و ماه و دویدن عقربه های ساعت ؛روزهای شادی و لبخند و بالاخره روزهای غم و گریه..روزهای امتحان و آزمایش ..”فقط خداست که از دل ما آدمها با خبره ”
توی این شب دوست داشتنی و عزیز سرنوشت یک سالمون رقم می خوره.ای کاش مسیر این رود درست باشه تا به دریا برسه
خداوندا بهترین ها رو برامون رقم بزن
و کمکمون کن همون بنده خوب و شایسته ای که تو می خواهی باشیم.
التماس دعای فراوان

پی نوشت 1:خواهری ها؟؟ خواهری هام شمام نظر خودتون در مورد پست عمو وهمینطور این شبهای قشنگ بنویسید من مشتاقانه منتظر خواندن نظرات خواهری هام هستم.

پی نوشت 2 : از خواهری هنرمندم بهاری ساری هم تشکر می کنم بخاطر این قالب خوشگل عمویی و خوشحالم از این بابت که خواهری هام هنرمند هستند و با کمک کردن به همدیگه اجازه میدهند دیگران هم در داشته ها و آموخته هاشون شریک باشند.دوستانی که از هنر خود در اختیار دیگران قرار می دهند بنظرم روح بزرگ و بخشنده ای دارند و این از بزرگ منشی و صداقت بی انتهای چنین افرادیست پس خدایی ناکرده اینهمه مهربانی را با قضاوت های شخصی خودمان اشتباه معنی نکنیم و مثل همیشه دیدمان مثبت و بی آلایش باشد.

پی نوشت 3 : این شبهای عزیز از راه رسید و بازهم سرنوشت یکسالمون رقم خواهد خورد..خواهری های گلم منو این شبها فراموش نکنید که محتاجم به دعای شما ابجی های گلم

از طرف پریا دختر ِ گل ِ عمویی :سلام اجی ما ادم هاخیلی وقت هاازخداغافل میشیم خیلی وقتها یادمون میره که باید ازخودش بخواهیم خداهمین نزدیکی هاست اگه درک کنیم خدا خیلی فرصت دراختیارمون قرارداده که یکی ازباارزش ترین اون ها شب های قدرهست امیدوارم که بتونیم ازاین فرصت باارزش نهایت استفاده رو ببریم  اگه قابل دونستی التماس دعا

از طرف عطیه دختر ِ گل ِ عمویی :در این روزها و شبهای مقدس نیم نگاهی را محتاجم که دوستی به پهنای قلب مهربانش به سوی کلبه ی ویرانه ی دل من بیندازد"التماس دعا"

از طرف ِ  فاطمه حیدری ِ دختر ِ گل عمویی :شبهای قدر یه فرصته..یه فرصت برای اینکه خودتو بشناسی.. جایگاهتو بررسی کنی..این فرصت نصیب همه نمیشه..خیلی ازکسایی که پارسال بودن والان دیگه نیستن..خداروشکر که هنوزم بهمون امیدواره و یه باردیگه ام این فرصت طلایی رو دراختیارمون گذاشته..که بتونیم ب خودمون ثابت کنیم اگه بخوایم میتونیم "بندگی" کنیم کاش قسمت زیادی ازگریه های همه آدما واسه خواسته های دنیایی نباشه..به جاش بیشترش واسه خودمون و خدا باشه..نگاه کنیم و مقایسه کنیم رابطه ای روکه با خداداریم و رابطه ای که بادنیای ساخته شده توسط خودش داریم که اگه همین خدانبود هیچی نبود ، هیچی..اونوقت ما آدما...مایی که اشرف مخلوقاتیم.. مایی که خدا بخاطرمون یکی از فرشته هاشوکه سالهای درازی روعبادت کرده بود فقط برای سجده نکردن به ما از بهشتش بیرون کرد..ما ام خوب داریم جواب میدیم! خیلی وقتا اصلشو ول کردیم چسبیدیم به فرعش! اصلی که اگه بخواد یک آن همه فرعیاتو ازمون میگیره و وقتی به " خودمون بیایم که شاید دیر شده باشه "انشالله که این دیر شدنه  برامون اتفاق نیافته...

از طرف ِ باران ِ سحر ِ دختر ِ گل عمویی:سلام به همه ی آبجی های گلم ،گریه میکنم از دوریت و می خندم با بودنت .خدای من تو خوب می دونی که گریه های من از دوریته نه از نداشته هام.اگر روزی  اینقدر از من دلخور شی که بری از دلم . اون قدر میدوم دنبالت تا از نفس بیفتم و اگر هم نرسید بهت نفس کشیدن برام حروم میشه...پس بمون که با بودنت زندم...

از طرف مریم گلی دختر ِ گل ِ عمویی :خدایا خیلی دوست دارم ..تو خیلی بزرگی و بزرگ بودنتو هر لحظه حس میکنم...خدایا من خیلی پر گناهم ولی تو خیلی بزرگی که آبروی منو نمیبری خیلی مهربونی که هنوز بهم اجازه حبران اشتباهاتم و میدی. خیلی بزرگواری که هیچ وقت تنهام نمیذاری.خدا جونم به داشتنت افتخار میکنم و میبالم که خدام تویی ...و بهترین هدیه از تو قرآن را بهم دادی که باهام حرف بزنی.خدا جونم خیلی دوست دارم و فقط و فقط از تو توقع دارم.....خدایا دستم  وبگیر و رهاش نکن...
خداجون این شبا دل شکستمو میارم در خونت در میزنم .... اونقدر در میزنم که بالاخره با مهربونیت درو بروم باز کنی....خدا جونم ساده ی ساده میگم....دوست دارم و تو این دوست داشتن رو باور داری و بیش ازمن ...منو دوست داری و حست میکنم.××××××عمویی من بیادتم.

 

از طرف ِ عاطفه گرزین دختر ِ گل ِعمویی :اگه می خواستم برا عمو کامنت بذارم یه قسمت از دلنوشتمو میذاشتم..امید وارم دوست داشته باشین:شب قدر, قدر مولایمان را دانست که بال و پر مظلومیتش را از چنگال کرکسان خسته ی کوفه در اورد..و حال مولا,چه با اسودگی بلور سکوتت را شکستی و گفتی"فزت و ورب الکبه"نفس سبز دعایت را در کوچه های ملکوت را ده و نم نم بغضت را در اسمان رحمتش رها کن.وکاش بدانیم: شب قدر امده تا قدر دل خویش بدانی..کاش بدانیم.......نگران

دختر ِ گل ِ عمویی :از طرف سمیرا×کبیسه×

اینم حرف دل من:چقدر می چسبه وقتی میشینی ساعتها فقط باخدا حرف میزنی و هیچ کس مزاحمت نیست/چقدر خوبه برای چند ساعت به هیچی جز اعمال و کارهایی که کردی فکر می کنی و طلب آمرزش می کنی/خدا به حق این اشکایی که امشب ریختیم خودت گناهامونو ببخش آخه خودش گفته فقط تو گریه کن امشب اونوقت دیگه هیچ گناهی برات نمیمونه و پاک میری بیرون/خدایا به حق همون جوشن کبیری که خوندیم به حق بزرگیش مریضامونو شفا بده مثه مادری که دیروز وقت اذون با برنامه فصل وصل تماس گرفته بود و از مردم می خواست برای جوون 30 سالش که تو کما بود دعا کنن به زندگی برگرده بخاطر اشکایی که اون مادر می ریخت به جوونش رحم کن/به حق همون قرآنی که رویی سرمون گذاشتیم خدا یه سرنوشت یکساله خوب برامون رقم بزنه/آمین/تا اونجایی که می تونستم از خدا خواستم برای همه خواستم هرکسی که تو ذهنم بود براش خواستم/شما چی اون لحظه ها منو یادتون بود؟خدا حرف دلتونو به حساب پرندگی میزاشت...گفتین؟ازش خواستین؟انشاا... که هر چی به صلاحتون جلو پاتون بزاره

 از طرف ِ مائده دختر ِ گل ِ عمویی :پروانه ها می آیند و هر  روز روی شانه های عشق می نشینند...اگر این تاریکی پیله ها را تاب بیاورم روزی پروانه خواهم شد...

از طرف اسما احمدی دختر ِ گل ِ عمویی :دیشب شب عجیبی بود...این حرف که بخوایم بگیم حال خاصی پیدا می کنیم یه حرف خیلی کیلیشه ایی شده چون همه به زبون میارنش اما قشنگه که همه به زبون بیارن...خیلی خوبه که آدم تو این شبا از نو متولد میشه....گاهی واقعا کم میارم برای گفتن حسم تو این شبا چون احساس می کنم دیگران فکر می کنن دارم اغراق می کنم اما به قول شما "فقط خداست که از دل ما خبر داره" دیشب برای اولین بار موقع خوندن جوشن کبیر بی دلیل گریه کردم نمی دونم خدا چه ارفاقی به من کرده و اون اشک هارو تو چشمام صادقانه جمع کرده....التماس دعا:)

 سارا قمشه ای :خــــــــدای من تنهایم نگذار

پس کجا ؟ چگونه ؟ کی؟ می توانم احساس کنم در کنارت هستم ، در کنارم هستی ؟!نمی دانم دیگر چگونه دایره مانندهای روی گونه ام را مخفی کنم وقتی تنهایی. و  تنهاییم با بودنت پر می شود  . . .
پس می نویسم و نوشتم ..... اما ......... اما نشانیت ؟ نشانیت را چند روزیست عوض کرده ای ؟؟  چون پست چی نامه ا را بر می گرداند ، چون Mail هایم Error می دهند .......... نمی دانم ....قهری با من ؟؟!!

خــــــــدای من تنهایم نگذار.

از طرف مریم گلی  دختر ِ گل ِ عمویی :خدا خیلییییییی بزرگه خیلی مهربونه ت این شبا که مهمون خونه ی پر مهر  صفای خدا هستیم حواسش به هممون هست حتی اونیکه هیچ وقت خدا رو یاد نکرده اونیکه هزارتا گناه داره  و اونیکه....خدا همیشه حواسش بهمون هست و نگاهمون میکنه ... تو این شبا بیشتر نگاهمون میکنه به اشکامون به حرفای دلمون به دستای پر از نیازمون....این دستا تو این شبا هیچ وقت خالی برنمیگرده از آسمون..خواهریم آبجیای گلم دوستای مهربونم وقتی دستای پر از مهربونیتونو رو به آسمون میبرید و دعا میکنید برای شفای همه ی بیماران برای یه دختر کوچولوی 3 ساله که داره از بیماری سرطان رنج میبره دعا کنید ... برای یه بچه 4 ساله که به خاطر بی توجهی پدر مادرش مریضیش بیشتر شده و حالا شده یه پوست و استخان که دکترا جوابش کردن دعا کنید.... برای همه ی بچه های مریض که دارند با درد دست و پنجه نرم میکنن دعا کنید...برای همــــــــــه...اون گوشه گشه ها هم اگ یادی از من بود منم دعا کنید.

 

وبلاگ دختر ِ‌گل ِ عمویی سمیرا تدین  با عنوان زیبای کبیسه از امروز رسما شروع به فعالیت کرد خواهری ها سر بزنید.

پی نوشت 4 : خواهری ها اگر خدا بخواد بفکر یه سرور و خونه جدید هستم تا وبلاگ رواونجا ادامه بدم راستش امکانات پرشین بلاگ این چندروزه هم شما خواهری هام وهم خودمو اذیت کرد ببخشید قول میدم خونه جدیدمون همونی باشه که هم شما دوست دارید هم خودم اینجا روهم به عنوان وبلاگ پشتیبان نگهش خواهم داشت و همچنان اپش می کنم یعنی هم اینجا هم اونجا چشمکبه امید خدا



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 73
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 12760
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com